مسابقه کتابخوانی|خندوانه|نرم افزار طاقچه|بخون و ببر

مسابقه کتابخوانی خندوانه, برنامه خندوانه رامبد جوان ,دانلود نرم افزار طاقچه,مسابقه بخون و ببر 2

مسابقه کتابخوانی|خندوانه|نرم افزار طاقچه|بخون و ببر

مسابقه کتابخوانی خندوانه, برنامه خندوانه رامبد جوان ,دانلود نرم افزار طاقچه,مسابقه بخون و ببر 2

هندزفری بادیگاردی

نسخه پی دی اف pdf کتاب دیدم که جانم می‌رود

yahya ahmadi | شنبه, ۱۳ شهریور ۱۳۹۵، ۰۶:۲۷ ب.ظ

دانلود کتاب دیدم که جانم می‌رود مسابقه کتابخوانی بخون و ببر خنداونه

نسخه پی دی اف pdf کتاب دیدم که جانم می‌رود

نسخه پی دی اف pdf کتاب دیدم که جانم می‌رود


معرفی کتاب های مسابقه کتابخوانی خندوانه

«دیدم که جانم می‌رود» خاطراتی از شهید مصطفی کاظم‌زاده، به روایت حمید داودآبادی( 1344) است. شهید مصطفی کاظم زاده، متولد 1344 است که در عملیات مسلم بن عقیل در 22 مهر ماه 1361 به شهادت رسید.

.

مولف : حمید داود آبادی
ناشر کتاب : شهید کاظمی
نوع جلد : شومیز
قطع : رقعی
تعداد صفحات : 102

خرید اینترنتی کتاب دیدم که جانم می‌رود

.

توضیحات :

حمید داودآبادی و شهید مصطفی کاظم‌زاده در سال 58 با هم آشنا می‌شوند و این رفاقت تا 22 مهر سال 61 ادامه پیدا می کند. آنها با آن سن و سال کم در چادر وحدت جلوی دانشگاه تهران با منافقین بحث می‌کنند، با هم به هر طریقی شده رضایت خانواده‌ها را برای رفتن به جبهه جلب می‌کنند، با هم در گیلان غرب همسنگر می‌شوند و با هم… نه، دیگر با هم نه؛ این بار مصطفی شهید می‌شود و حمید می‌ماند. ساعت شانزده و چهل و پنج دقیقه‌ی روز 22 مهرماه سال 61 در سومار.

در این کتاب به دفاع مقدس از منظر رفاقت پاک، صادقانه و بی‌آلایش دو نوجوان رزمنده نگاه شده و همین هم کتاب را خواندنی کرده است. البته لابلای صفحات کتاب روایت‌هایی هم از دفاع مقدس ارائه می‌شود که گاهاً می‌تواند خواننده را میخکوب کند و احساسات او را به غلیان درآورد. مانند بخشی از کتاب که روایت حضور داوطلبانه بچه‌های پرورشگاهی در دفاع مقدس و شهادت آنها گفته می‌شود و دل را آتش می‌زند. بچه‌هایی که حتی پدر و مادری نداشتند تا بعد از شهادت…

به غیر از چنین صحنه‌هایی، داودآبادی پاورقی‌هایی هم به کتاب زده که خودشان به تنهایی اهمیت دارند. او در جایی از کتاب ماجرای یکی از جوان‌های محل را تعریف میکند. پسری که پدرش پاسبان زمان طاغوت بوده است و هنوز هم که هنوز است او و خانواده‌اش دست از کارهای زشتشان برنداشته‌اند و صدای اهالی محل را دراورده‌اند. اما:

«یکی از بچه‌های محل خبر عجیبی آورد: «حمیدرضا سعیدی شهید شد.» جا خوردم. حمید و شهادت؟ آخه چطوری؟حمید رفته بود سربازی که… توی بانه کردستان همراه هم رزمانش در کمین نیروهای ضد انقلاب می‌افته و شهید میشه…

—————————

+ دانلود سایر کتاب های مسابقه کتابخوانی خندوانه

دانلود کتاب

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی